×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

diss love

bridg love

× دوستان عزیز نظر یادتون نره / embed src=http://www.609.ir/clock/default/default_3.swf width=150px height=150px type=application/x-shockwave-flash wmode=transparent /
×

آدرس وبلاگ من

namra.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/7arman7

Access to the friends list is just allowed for this person's friends

پیر مرد عاشق


پيرمردي صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با يک ماشين تصادف کرد و آسيب

ديد.عابراني که رد مي شدند به سرعت او را به اولين درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهاي پيرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: �بايد ازت

عکسبرداري بشه تا جائي از بدنت آسيب و شکستگي نديده باشه.�

پيرمرد غمگين شد، گفت عجله دارد و نيازي به عکسبرداري نيست.

پرستاران از او دليل عجله اش را پرسيدند.

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا مي روم و صبحانه را با او مي خورم.

نمي خواهم دير شود!

پرستاري به او گفت: خودمان به او خبر مي دهيم.

پيرمرد با اندوه گفت: خيلي متأسفم. او آلزايمر دارد. چيزي را متوجه نخواهد شد!

حتي مرا هم نمي شناسد!

پرستار با حيرت گفت: وقتي که نمي داند شما چه کسي هستيد، چرا هر روز

صبح براي صرف صبحانه پيش او مي رويد؟

پيرمرد با صدايي گرفته ، به آرامي گفت: اما من که مي دانم او چه کسي است...!

جمعه 17 دی 1389 - 5:28:14 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


new diss


diss love


همان مخلوق!


!.......!


مترسک


احساسات


تو ...کنار میکشی ... من سیگار..


سلام هوای بارانی از ادما دلگیر نشو


دیگه خسته شدم


قدرت تنهایی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

200657 بازدید

12 بازدید امروز

435 بازدید دیروز

780 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements